راوی گویــد: در محضر امــام حســین ع بودم. یکــی از کنیــزان امام نزد او آمد و دســته گلی به ایشــان هدیــه کــرد. امــام به کنیــز فرمود: «در راه خدا آزاد هســتی.» من بــه امام گفتم: «به خاطر یک دســته گل کــم ارزش، آزادش کردیــد؟» امــام فرمــود: «خداوند این چنین ما را ادب فرموده اســت کــه: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ وْ رُدُّوهــا»* (هــر گاه بــه شــما تحیــت گوینــد، بهتــر از آن یــا (دســت کم )به همان گونه پاسخ بدهید.و بهتر از این دسته گل،آزاد کردنش بود.

ازکتاب تنها گریه کن-شهید محمد معماریان