شوکه شدم
دیروز کشیک بودم،خیلی کم خوابیدم،صبح هم رفتم کلی مریض دیدم
بعد رفتم دذمانکاه،باز رفتم بخش
ساعت ۱ گرسنه و تشنه اومدم خونه
گفتم کاش تو بخچال ماکارونی باشه یا آش،در بخچالو بازکردم
یه ظرف غذا بود،بازکردم دیذم ماکارونیه
آوردم بخورم مادرشوکت گفت پشتش ظرف آش رشته بود،بیار بخوردر
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم مهر ۱۴۰۱ ساعت 13:42 توسط مریم
|