رفتیم باغ سبزی همون اول سگ بود

من گفتم وای سگ میترسم

مامی گفت نترس یسته س

دیدم راست میگه دورگردنش طنابه

با خونسردی رفتم داخل کلبه

یهو دیدم سگ اومد پشت پنجره درخالیکه طناب دورگردنش پاره س و از گردنش آویزون بود(از قبل پاره بود)

سعی کردم باهاش دوست شم برای خروج از کلبه بع مشکل نخورم،لب پنجره نون خشک بود،یکی براش انداختم نخورد