هم خدا هم خرما
مانی داشت گریه میکرد
بهش پستونک دادم بخوابه روتاب
درحالیکه گریه میکرد،با یه دستش مواظب بود پستونک در نیاد
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 15:35 توسط مریم
|
مانی داشت گریه میکرد
بهش پستونک دادم بخوابه روتاب
درحالیکه گریه میکرد،با یه دستش مواظب بود پستونک در نیاد