توکتاب آخرین فرصت نوشته تو خانه سازمانی تو راهروش تلفن همگانی بود که پولی نبود

شهید میره یه قلک میخره میذاره کنار تلفن؛میگه هروقت باهاش زنگ زدیم یک تومان بندازیم که شبهه نداشته باشه

میگه گفتم بابا تلفن عمومی هم دوریاله

گفت ما یک تومن میندازیم خیالمون زاحت باشه؛آخرشم پولش رو برای کارهای خیر خرج میکنیم

آخرین فرصت-شهید علی کسایی